مجسمهسازي و پيكرتراشي و نقاشي چهره و صورت در اسلام مكروه و يا حرام بوده، به همين مناسبت هنر مجسمهسازي و پيكرتراشي كه از مهمترين هنرهاي ايران قبل از اسلام بود و آثار ارزنده و بينظير هنرمندان پيكرتراش را ميتوان در كاخهاي تخت جمشيد و نقش رستم و بدنة بسياري از كوههاي اطراف و اكناف ايران زمين مشاهده نمود و يادگارهاي دوران هخامنشيان و ساسانيان است. – بعد از اسلام تقريباً از بين رفت. همچنين از نظر اسلام وجود نقاشي و چهرة انسان در محل برگزاري نماز و مساجد حرام بوده است ولي برخي از فقها فتوي داده بودند كه اگر مورد نقاشي مثله شده باشد، حرام نيست و جالب آنكه نقاشان نيز مخصوصاً چشم سوژههاي خود را در نقاشي كور ميكردند تا از نظر ديني قابل رؤيت باشد. بنابر نوشتة سياحتمنامة شاردن به همين مناسبت ميرزا رضي اصفهاني به نقاش باشي زمان خود دستور داده بود نقاشيهايي كه براي منزل او ميسازد چشم چپ نداشته باشند تا اگر آن نقاشي در خانه نصب شد نماز در آن مقدور باشد.
اما به طور كلي نقاشي به خصوص نقاشي صور جاندار، در اسلام تحريك شده بود. زيرا آن عمل را يادآور و احياي بتپرستي و همچنين دخالت در كار خدا ميدانستند.
حكيم ناصر خسرو مينويسد: «در بازگشت از مكه در باديهاي به «فليج» رسيدم و در نهايت فقر و مسكنت بودم و جز چند كتاب چيز ديگري نداشتم. خواستم كتابها را بفروشم، خريداري پيدا نشد. روزي در كمال نااميدي با مقداري شنجرف و لاجورد كه همراه داشتم، وصف الحال، بر ديوار مسجدي بيتي نوشتم و آن را با شاخ و برگ تذهيب كردم. اهل حصار جمع شدند و به تماشاي آن آمدند و به من گفتند اگر محراب مسجد را نقاشي كني صد من خرما به تو اجرت ميدهيم و من آن محراب نقاشي كردم و صد من خرما دريافت نمودم و بسياري از مشكلات مالي خود را رفع نمودم. اين واقعه به سال ۴۴۲ هجري اتفاق افتاد.»
مطلب فوق چنين مينمايد كه نقاشي در ديار عرب ناشناخته بوده و در زمان تسلط آنها بر ديگر ممالك نيز، وضع بهتر از آن نبوده. تا زمان غزنويان كه نقاشان معروفي پيدا شدند، از جملة آنها «ابونصر» نقاش را ميتوان نام برد كه نقاش چيرهدستي بوده است.
گويند زماني كه سلطان محمود خواست دانشمند ايراني را به غزنين فرا خواند و آنها امتناع نمودند، به دستور سلطان محمود، ابونصر نقاش، چهرة ابوعلي سينا را نقاشي نمود و سلطان محمود نقاشي را براي شناسايي و دستگيري ابوعلي سينا به سراسر مملكت فرستاد. در اين دوره و قبل از آن نقاشان چيني نيز در ايران بودهاند. زيرا در كليله و دمنهاي كه رودكي به نظم كشيده، تصاويري از نقاشان چيني ديده ميشود. در مجموعة هنري شادروان مهندس فروغي، يك جام مفرغي قديمي وجود دارد كه نقاشي آن را ابونصر نقاش در عهد سلطان محمود كشيده است. گويند سلطان محمود غزنوي در نزديكي قصر خود منزلي زيبا براي استاد حكيم ابوالقاسم فردوسي بنا نهاد كه در اطاقهاي آن به دستور استاد نقاشيهاي اساطيري و صورت پادشاهان ايران و توران و آلات حرب پهلوانان و حيوانات درنده قوي نقاشي شده بود. ابوالفضل بيهي هم در تاريخ مسعودي راجع به قصري كه امير مسعود در جواني در هرات ساخته و محل عيش و عشرت او بوده صحبت ميكند و ميگويد در آن اطاقها نقاشيهاي «الفيه» و «شلفيه» كشيده شده بود. قصري نيز در «قراكلاه» آمل وجود داشته كه بر ديوارهاي آن تصويرهاي متعدد و مختلفي بوده است. همه اينها حكايت از آن دارد كه هنر نقاشي در قرن چهارم تا قرن ششم در ايران وجود داشته است.
نقاشي در ايران و هندوستان و چين در پارهاي جزئيات با هم شباهتهايي داشتهاند اما از نظر كلي، نقاشي ايراني با نقاشي هندي كه مكتب نقاشي مغولي است، تفاوتهاي زيادي دارد. همچنين نقاشي ايراني با نقاشي چيني متفاوت است. اين تفاوتها گاهي به نحوة تفكر و جهانبيني و مواد مصرفي و كاربرد آن در ايران و چنين مربوط ميشود. خط خوش بيش از نقاشي خوب ارزش داشته است و در ايران اين دو هنر از هم متمايز هستند ولي در چين با هم عجين شدهاند و از يك قلم مو براي هر دو هنر استفاده ميشده است. رنگ آبي آسماني و بسياري از رنگهاي تند ديگر كه در طبيعت يافت ميشوند اختصاص به نقاشان ايراني داشته و نقاشان چيني و هندي چنين قدرت و جسارتي در انتخاب رنگهاي تند نداشتهاند. همچنين در نقاشي ايراني، صحنة نقاشي شده با تصوير واقعي هميشه يك گام فاصله دارد.
نقاشيهاي مذهبي در ايران وسعت آنچناني نداشته زيرا نقاشي در دين اسلام پسنديده و مورد تأييد نبوده است. به همين مناسبت نقاشيهاي مذهبي ايران فقط به تصاويري از معراج حضرت پيغمبر و غدير خم و در اين اواخر تصوير مولا علي(ع) و تصوير حَسَنَين(ع) خلاصه ميشود و از تزئينات محراب و اطراف آن خبري نبوده است. برعكس نقاشيهاي ايراني بيشتر از اشعار شاعران مشهور و عرفان الهام گرفته و وسعت يافته است. از جمله خصوصيات بارز نقاشي در اين دوره را ميتوان در شاهنامة «دموت» مشاهده كرد كه در آن حركت قوي، رنگ پر قدرت و تركيببندي موزون و پرتوان است. شكوه و عظمت نقاشي ايراني با ظهور بهزاد و مكتب معروف او پديد ميآيد. بنابراين به شرح زندگي و مكتب او ميپردازيم:
بهزاد: نامش كمالالدين از مردم هرات و شاگرد پير احمد تبريزي بوده و بين سالهاي ۸۴۴ تا ۸۵۵ هجري متولد شده است. نخست، در اواخر دورة تيموري در خدمت امير عليشير نوايي بوده و سپس شاه اسماعيل صفوي او را از هرات به تبريز برد او تا اوايل سلطنت شاه طهماسب صفوي حيات داشته و شاه طهماسب از او نقاشي ميآموخته است. بهزاد تا سال ۹۸۴ هجري حيات داشته است. او در نقاشي داراي مكتب خاص و معروفي است كه در جهان شهرت دارد. در مكتب او عناصر آميخته سنتي به طور كامل با هم تركيب ميشوند، طراحي استادانه و طرحبندي، هيجانانگيز است.
از ويژگيهاي اين مكتب درخشش رنگهاي مينايي است كه در مكتب هرات خفيف است ولي در مكتب بهزاد به اوج ميرسد.
در زمان تيمور و پس از آن در دورة شاهرخ و فرزندانش، بر اثر علاقه و تشويق آنان و اهميتي كه به هنر و هنرمند ميدادند هنر نقاشي به اوج شكوفايي خود رسيد. آثار ارزنده و ذيقيمتي در دورة بايسنغر پديد آمد كه مهمترين آن، تصاوير شاهنامه است. ديگر از ويژگيهاي بهزاد اينكه او اسلوب نقاشي را به طبيعت و زندگاني مردم زمان نزديك ساخت و تصاوير اشخاص را چنان نقش كرد كه گويي زنده و جاندار مينمايند. در اين دوره ديگر چشم و ابرو به شيوة چيني ساخته نميشد. از علل شكوفايي نقاشي در اين دوره يكي علاقة سلاطين صفويه بود كه بر اثر آن پايتخت ايران در شهرهاي تبريز، قزوين و اصفهان مركز هنر و هنرمندان كشور گرديد و شاه اسماعيل، بهزاد را به رياست كتابخانة سلطنتي منسوب نمود و در مكتب او شاگزدان زيادي تربيت يافتند. از مهمترين آنها ميتوان «ميرك اصفهاني» را نام برد. تابلو او به نام «مجنون» در ميانِوحوش، شهرت به سزايي دارد. شاه طهماسب صفوي نيز خود نقاش چيرهدستي بود كه از استاداني چون بهزاد و سلطان محمد نقاش تعليم ديده بود. از ويژگيهاي نقاشي صوفيه پوشش لباس، به خصوص پوشش سر با كلاههايي همانند عمامه بوده است. از آثار بسيار نفيس و معروف اين دوره، خمسة نظامي است كه بين سالهاي ۹۴۶ تا ۹۵۰ هجري به خط نستعليق بسيار خوش با قلم استاد محمود نيشابوري، براي شاه طهماسب صفوي نوشته شده و در آن، چهارده مجلس نقاشي نفيس وجود دارد. اين نقاشيهاي زيبا اثر بزرگترين نقاشان زمان مانند ميرك اصفهاني، نقاش معروف زمان شاه طهماسب – و سلطان محمد، نقاش معروفي كه مديريت هنرستان نقاشي تبريز را به عهده داشته و چند استاد معروف ديگر ميباشد. اين كتاب نفيس و بينظير مثل بسياري از آثار هنري ايران از ارزشمندترين اشياء موزة بريتانيا در انگلستان است. از آثار بزرگ ديگر در اين دوره، «شاهنامة طهماسبي» است. اين شاهنامه بنا به خواست و علاقه شاه طهماسب صفوي نوشته شده و حاوي بيش از دويست و پنجاه تابلو نقاشي نفيس است كه ميتوان آن را نگارخانهاي متحرك ناميد. اين كتاب، مجموعهاي از مينياتورهاي استادان معروف و هنرمندان افتخاربرانگيز ايراني است. طراحي و اسلوب اصلي اين تابلوها را نقاشان نامدار آن زمان ترسيم نموده و بقيه كارهاي آن را شاگردان مورد اطمينان به اتمام ميرسانيدند و در پايان نيز، استاد بر كار آنها نظارت ميكرد و اگر نقصي مشاهده مينمود مرتفع ميساخت. از جمله ويژگيهاي نقاشي مينياتور ايراني در اين تصاوير كاربرد رنگهاي موزون، ترسيم پرندگان و حيوانات و درختان، آسمان طلايي رنگ، آبهاي نقرهاي فام، سَروهايي به رنگ سبز تيره، درختان با شكوفههاي سپيد، اسبهاي ابلق در صحاري زردرنگ و گروههاي مردم در لباسهاي سرخ و قرمز و نيلي است كه با هم، هماهنگي چشم نوازي دارند.
شاه عباس ابتدا به نقاشي توجهي نداشت و معماري و شهرسازي را در اولويت كار خود قرار داده بود ولي پس از چندي كه نبوغ و پنجههاي سحرانگيز نقاشاني چون رضا عباسي و همكارانش را مشاهده نمود بر دستهاي سحرآفرين آنها بوسه زد. از نقاشان مشهور اين عهد صادق بيك افشار و مظفر علي هستند. مظفر علي بيشتر از رنگ طلايي استفاده ميكرد. شاهكارهاي او را در قصرهاي سلطنتي اصفهان از جمله كاخ عاليقاپو و كاخ چهلستون ميتوان مشاهده كرد.
در عهد صفويه آميزهاي از اسلوبهاي اروپايي و ايراني در نقاشيها مشاهده ميشود زيرا در اين دوره براي اولين بار نقاشان اروپايي به ايران اعزام شدند. مخصوصاً در زمان شاه عباس نقاش معروفي به نام يوحنّا از هلند به اصفهان آمد و در خدمت شاه عباس به كار گمارده شد، و نقاشان ايراني را تحت تأثير قرار داد چنانكه در تصاوير دو كاخ معروف شاه عباس در اصفهان يعني عاليقاپو و چهلستون طرح و اسلوب اروپاييان ديده ميشود كه با نقاشي و مينياتور ايراني آميخته است.
پس از بهزاد و شاگردانش در اواخر دوران تيموري به ستارة درخشانِ ديگري در آسمان هنر ايران بر ميخوريم كه سبك مهم و معروفي ارائه داده و شهرت بسزاريي دارد. اين هنرمند بزرگ رضا عباسي استاد معروف مينياتور است.
رضا عباسي: از نقاشان معروف مينياتور زمان شاه عباس اوّل است كه تا سال ۱۰۴۴ هجري در خدمت او به خلق آثار خود پرداخته است. آثار ارزنده و معروف او در اكثر موزههاي جهان و كاخهاي سلطنتي اصفهان زينتبخش است. رضا عباسي در مينياتور صاحب سبك بوده و شاگردان زيادي تربيت كرده كه معروفترين آنها «معين مصور» معروف ميباشد. رضا عباسي گاه با آقا رضا كاشاني كه او نيز از استادان معروف اين عهد بوده اشتباه گرفته ميشود. اين دو استاد در تركيب رنگها و استفاده از آنها، تفاوت فاحشي داشتهاند. فن نقاشي اروپايي در قرن يازدهم و دوازدهم روي كارهاي رضا عباسي تأثير داشته است. در همين دوره شاه عباس، «محمد زمان»، نقاش معروف را به اروپا فرستاد تا هنر خود را تكميل نمايد. اجتماع هنرمندان در عهد صفويه در اصفهان باعث پيدايش مكتب جديد و معروفي گرديد كه به نام سبك اصفهاني شناخته ميشود.